گاهی
از بی ثباتی های فکرت نه تنها خودت را بلکه بقیه را هم به ستوه می آوری.
بارها شده با کسی صحبت کرده باشی اسمش را هر چیزی می توانیم بگذاریم دوست،
راهنما و یا همچو چیزهایی؛ از آن چه درسر داشته ای گفته ای.
می آیی حرف هایی می زنی تا از پس گفتن
هایت برای تبرئه کردن خودت بهانه ای یافته باشی، یک طور دیگر هم می شود که
حرف میزنی، این بار حرف می زنی برای خالی شدنت؛ به سراغ یکی می روی حالا
این هم چند حالت می تواند داشته باشد، که زیاد پاپی اش نمی شویم وگاهی هم
می شود واقعا دردمندانه به دنبال راه چاره آمده باشی.